معرفی فیلم The Big Short
معرفی فیلم The Big Short _ (روکود بزرگ) از جمله فیلمهای موفق آمریکایی است که به موضوع اقتصاد میپردازد. داستان این فیلم روایتی است موازی، از آدمهایی که به اشکال مختلف درگیر رکود مالی سال 2008 آمریکا بودند. از کسانی که پیش از دیگران توانستند وقوع فاجعه را تشخیص بدهند، تا کسانی که تا آخرین لحظه منتظر معجزهای برای خروج از بحران ماندند. این فیلم در 5 شاخه نامزد اسکار شد: بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین تدوین، بهترین بازیگر مکمل مرد و بهترین فیلمنامه اقتباسی. سهم بیگ شورت از ماراتن اسکار، جایزه بهترین فیلمنامه اقتباسی بود.
سینما با رنگ و بوی اقتصاد
این نخستین بار نیست که فیلمی به موضوع اقتصاد میپردازد. فیلمهایی مانند «در جستجوی خوشبختی» و «والاستریت: پول هرگز نمیخوابد»، پیشتر ثابت کرده بودند که بازار سرمایه موضوعی جذاب برای ساختن فیلمهای هالیوودی است. سینمایی که به خاطر هیولاهای بزرگ و وحشتناکی مانند کینگکونگ و گودزیلا شهرت دارد، این بار هیولایی بزرگتر و ترسناکتر به نام پول را به جان مردم آمریکا میاندازد.
در ایران فیلمهای کمی با موضوع اقتصاد و به طور کلی علم ساخته شدهاند. فیلم «بیپولی» ساخته حمید نعمتالله از معدود فیلمهای اقتصادی سینمای ایران بود که به موفقیت قابلتوجهی نیز دست یافت. موفقیتی که بعدها کسی را وسوسه نکرد تا باز هم فیلمی با موضوع پول و سرمایه بسازد.
علت نامگذاری بیگ شورت
بیگ شورت را به اشکال مختلف ترجمه کردهاند: رکود بزرگ، کوتاه بزرگ و اسامی دیگر. اما به نظر میآید که بیگ شورت از آن نامهایی باشد که نباید ترجمه شود.
«شورت» یک اصطلاح مالی است که در بازار سرمایه آمریکا کاربرد دارد. شورت کردن سهام، عنوانی است که برای معاملهای شبیه به معامله آتی به کار میرود. در این نوع از ابزار مشتقه، شخصی سهام را از شخصی دیگر قرض میگیرد و میفروشد. بعد از مدتی، او همان سهم را (با قیمت کمتر) میخرد و به دارنده سهام پس میدهد. اگر سهم بیش از مالیات فروش و خرید سهام ارزان شده باشد، او سود خواهد کرد. برخلاف روال طبیعی که مردم از رشد سهام سود میکنند، در این روش سود از افت قیمت سهام ساخته میشود.
شورت کردن در عمل شبیه به شرطبندی برای بدتر شدن اوضاع است. اون هم شرطبندی به سبک آمریکایی…
در فیلم بیگ شورت نیز مایکل بری میخواهد از فروریختن بازار ملک، سود بسازد. این شرطبندی روایت فیلم را به یک روایت کنایی تبدیل میکند: اگر شخصیت اصلی فیلم موفق شود، اتفاق بسیار بدی میافتد و اگر اتفاق بدی نیفتد، شخصیت اصلی فیلم شکست خواهد خورد.
مردی خلاف جهت جریان
مایکل بری، شخصیت اول فیلم بیگ شورت، یک شخصیت واقعی است که کریستین بیل Christian Bale نقش او را بازی میکند. کاری با مایکل بری واقعی نداریم. شخصیت داستانی دکتر بری در فیلم بیگ شورت پسزمینهای تاریک و سیاه دارد. به خاطر از دست دادن یک چشمش خجالتزده است و همواره جامعه را در مقابل خود میبیند. او کفش نمیپوشد، در دفتر موسیقی راک سریع گوش میدهد و هیچچیزش به آدمهایی که در بازار سرمایه کار میکنند شبیه نیست.
به خاطر همین پسزمینهِ شخصیتی است که او میکوشد، از جامعه انتقام بگیرد. مردی که همیشه طرد میشد، حالا قرار است با سقوط یک ملت، ثروتمند شود. این همان لحظهای است که مایکل بری احساس میکند بالاخره دنیا دارد تاوان بدیهایش را میدهد. شاید او میتوانست سعی کند که جلوی یک فاجعه جهانی را بگیرد. اما جهان با مایکل جوان خوب نبود. برای همین رفتار او برای ما کاملا قابل درک است.
دیوار چهارمی وجود ندارد
سن در تئاتر سه دیوار دارد. در قدیم فرض میشد دیواری نامرئی سن را از تماشاچیان جدا کرده است. دیواری که برای بازیگران وجود دارد، اما به خاطر نامرئی بودن تماشاچیها میتوانند زندگی آدمهای نمایش را ببینند. پرده نمایش (یا دوربین) دیوار چهارم سینما بود و کارگردان از بازیگران میخواست که هرگز در دوربین نگاه نکنند.
در فیلم بیگ شورت اما دیوار چهارمی وجود ندارد. شخصیتها با دوربین (با ما) صحبت میکنند و حضور تماشاچی را میفهمند. یکی از بهیادماندنیترین لحظات شکستن دیوار چهارم، زمانی است که مارگو رابی (که پیشتر او را در فیلم گرگ والاستریت دیده بودیم) مفهوم اوراق رهنی مشتقه را توضیح میدهد. سپس از ما میخواهد که بعد از فهمیدن این موضوع «برویم پی کارمان». مارگوت رابی به غیر از این سکانس، در هیچ سکانس دیگری حضور ندارد.
توضیحات علمی در فیلمی سرگرمکننده
راستش را بخواهید بیگ شورت آنقدرها سرگرمکننده نیست. اما مفاهیم علمی مطرحشده در فیلم مشکلی بزرگ در راه نگارش فیلمنامه بودند. اگر مفهوم CDO را ندانیم، به سختی میتوانیم درک کنیم که چه مشکلی در بازار مسکن وجود دارد. اگر حرفی از CDO به میان نیاید، از خود خواهیم پرسید که چرا هیچکس جز مایکل بری متوجه حباب مسکن نشد؟
بیگ شورت این موقعیت را به خوبی اداره میکند. آدمهایی معروف کاملا جدا از جریان داستانی فیلم مفاهیم علمی لازم را برایمان توضیح میدهند. اما چه کار باید کرد که این توضیحات خستهکننده نباشند؟
در یک صحنه پدر اقتصاد رفتاری یعنی ریچارد تالر(Richard Thaler)، قرار است موضوع حباب را برای ما تشریح کند. اما چه کسی دوست دارد به حرفهای حوصلهسربر ریچارد تالر(با بازی خودش) گوش دهد؟ برای همین او در یک قمارخانه در کنار سلنا گومز مینشیند و تصمیمات هیجانی و غیرمنطقی آدمها را در وضعیتی مفرح تبیین میکند.
تصویر اقتصاددانی بزرگ در کنار سلنا گومز، بیننده را به یاد حضور مارشال مکلوهان در فیلم انی هال ساخته وودی الن میاندازد.
مفاهیم کلیدی برای درک فیلم
با وجود توضیحات علمی مطرح شده در فیلم، هنوز ممکن است داستان کلی برای ما مبهم باشد. بنظر میاد قبل از آن که فیلم را ببینید، بد نیست با بعضی از مفاهیم کلیدی فیلم آشنا شویم. عباراتی کلیدی که مدام در فیلم تکرار میشوند…
بحران مالی آمریکا
در سال 2008 بحران مالی آمریکا بر روی اقتصاد جهانی تاثیر گذاشت. ماجرا از آنجا شروع شد که بانکها به کسانی وام دادند که توان پس دادن آن را نداشتند. این بدهیها به شکل اوراق بدهی به سرمایهگذاران فروخته شد. همه فکر میکردند اوراق بدهی مسکن خیلی خیلی امن است.
اما مردم نتوانستند وامهایشان را پس بدهند. قیمت اوراق پایین آمد و بازار مالی ضرر کرد. به خاطر ضرر پیش آمده عدهای بیکار شدند. این کارمندان بیکار نمیتوانستند وام خود را پس بدهند. قیمت اوراق پایینتر آمد و عده بیشتری بیکار شدند و…
حباب مسکن
در بیشتر موارد سرمایهگذاران مسکن، هیجانی نیستند. آنها سعی میکنند مسکن را با قیمتی پایین بخرند و اندکی افزایش قیمت بازار مسکن را به رکود میاندازد. «چه کسی یک خانه 100 میلیونی را به قیمت 200 میلیون میخرد؟» هیچکس!
اما این ادعا درست نیست. درست فرض کردن همین جمله اشتباه نقطه شروع بحران مالی 2008 بود.
اوراق رهنی
اوراق رهنی یا Mortgage نوعی از وام است که برای خرید املاک و مستقلات از طرف بانک یا بنگاه به خریدار داده میشود. وامدهنده سند ملک را به عنوان وثیقه نگه میدارد. در صورتی که وام تسویه نشود، وامدهنده اجازه دارد با فروش ملک بدهی خود را پس بگیرد. معمولا بانک خانه را بسیار ارزانتر از قیمت واقعی و تنها به اندازه پولی که طلب دارد به فروش میگذارد، تا هر چه سریعتر پولش نقد شود. همین مسئله به موضوع فیلمهای بسیاری تبدیل شده است.
MBS
اوراق با پشتوانه رهن یا MBS سبدی است از اوراق رهنی که به شکل اوراق بهادار معامله میشوند. ایده اصلی ساخت MBS این است که بعید به نظر میرسد تمام وامگیرندهها به طور همزمان بازپرداخت اقساط خود را به تعویق بیندازند. به همین دلیل اوراق رهنی در فهرست سرمایهگذاریهای امن قرار میگیرند.
CDO
تعهدات بدهی همزمان یا CDO از کلیدیترین اصطلاحات فیلم بیگ شورت به حساب میآید. CDO سبدی است از MBSها. یعنی سبدی از سبدهای وام مسکن. در مواردی از CDOهای مختلف یک سبد میسازند (سبدی از سبدهای سبد وامهای مسکن) و به آن CDO-S میگویند. تحلیل CDO-S تقریبا غیرممکن است.
CDO ترکیبی
در صورتی که یک سبد CDO از پرداخت به موقع وام باز بماند، سازوکاری شبیه به بیمه وجود دارد که این قصور را جبران کند. این بیمه به نام CDS یا Credit default swap شناخته میشود. دکتر بری عملا با همین ابزار است که به جنگ بازار مسکن میرود.
از بازپرداختهای CDSهای تعلق گرفته به CDO-Sهای ساخته شده از MBSها، یک سبد دیگر ساخته میشود که به آن CDO ترکیبی میگویند! خیلی پیچیده شد، نه؟ دقیقا به همین دلیل بود که کسی متوجه وجود مشکلی بزرگ در بازار مستقلات آمریکا نشد. مایکل بری در ابتدای فیلم درگیر بررسی همین اعداد و ارقام پیچیده است.
ارتباط بیگ شورت با ایران
بعضی از فیلمهایی که در مورد بورس یا بازار مسکن آمریکا ساخته میشوند، تنها برای مردم آمریکا دیدنی هستند. ما در ایران نه CDO داریم و نه قرار است CDS ریسک CDO را کاهش بدهد و …
اما هنوز هم فیلم بیگ شورت درسهای بزرگی برای ما دارد. اولین و مهمترین درس این است که رفتار هیجانی، بدون تحلیل و تنها با تقلید از دیگران میتواند فاجعهآفرین باشد.
درس دوم این است که وقتی همه از یک موضوع باخبر میشوند، این خبر دیگر سوخته است. اگر همه میگویند باید در مسکن سرمایهگذاری کرد، احتمالا زمان سرمایهگذاری در مسکن به پایان رسیده یا شاید حتی برای خروج از بازار مسکن دیر شده باشد.
بازندگان بزرگ یک بازار کسانی هستند که دیرتر از همه و بعد از رسیدن قیمت به حداکثر، وارد بازار میشوند. در زمانی که سکه طلا در بازار ایران رشدی فضایی داشت، عدهای تمام دار و ندارشان را فروختند تا در قیمت یک و نیم میلیون تومان سکه بخرند. بعد از آن هرگز دیگر سکه به این قیمت نرسید. رمز یک سرمایهگذاری موفق، سادهترین جمله تاریخ است: خرید در قیمت ارزان و فروش در قیمت گران. اما بیشتر مردم وقتی اقدام به خرید میکنند که قیمتها بالا بروند. آنها امید دارند قیمت از این هم بالاتر برود. اگر احساس کنند قیمتها رو به کاهش است، میفروشند. چرا که میترسند قیمت کم و کمتر شود. این رفتار، نامعقولترین رفتار ممکن در بازار و موتور محرک داستان بیگ شورت است.
خوبیها و بدیهای فیلم
بیگ شورت نکات مثبت زیادی دارد. کارگردانی خوب، روایت پستمدرن و خلاقانه،بازیهای عالی و دیالوگهایی به یادماندنی از شاخصترین نکات این فیلم هستند.
اگر بخواهیم از فیلم ایراد بگیریم، میتوانیم به مشکل همذاتپنداری اشاره کنیم. سرنوشت مایکل بری برای ما مهم نمیشود. اگر پیشبینی او درست از آب در بیاید خوشحال نمیشویم و شکستش باعث ناراحتی ما نخواهد شد. بن ریکرت با بازی برد پیت از معدود شخصیتهای دوستداشتنی فیلم است. شخصیتی که در شرطبندی علیه مردم نقش دارد، اما دوست ندارد این موفقیت مالی را جشن بگیرد.
حرف آخر
با وجود تمام خوبیها و بدیها، بیگ شورت فیلم خیلی خوبی است، اما به سختی میشود آن را فیلمی عالی و بینقص دانست.
منبع: تجارت نیوز
دیدگاه شما