معرفی فیلم (2009) Invictus

معرفی فیلم (2009) Invictus _ فیلم‌های کمی وجود دارند که ذات و اساس وجودی یک رهبر را به تصویر بکشد و بتواند به خوبی از پس این کار بربیاید. Invictus یا شکست ناپذیر ، یک فیلم مدیریتی و یک نمونه عالی از به تصویر کشیدن زندگی الهام بخش، جسورانه و تحول گرا یک رهبر است.

در نگاه اول شاید به ذهن کسی نرسد که کلینت ایستوود در فیلم تازه خود «شکست‌ناپذیر» بار دیگر به سراغ مفهوم انتقام و کینه‌جویی رفته است، بن‌مایه‌ای که در سراسر فیلم‌های او همواره تکرار می‌شود. او همیشه کوشیده است تا نگاهی انتقادی به انتقامگیری داشته باشد و نشان دهد که حرکت در چنین مسیری چه نتایج اسفبار و هولناکی می‌تواند به بار آورد.
فیلمی نظیر «نابخشوده» که شهرتی بیش از دیگر آثار او در این زمینه دارد اعلام می‌کند که انتقام خشن پشیمانی به همراه می‌آورد. به هر صورت در جهان فیلم‌های آقای ایستوود کمتر دیده‌ایم که چنین موضوعی به چشم نخورد.

راجر ایبرت در مطلبی که درباره فیلم Gran Torino در سایت خود منتشر کرده در وصف کلینت ایستوود می‌نویسد : “کدام شخصیت را در تاریخ سینما سراغ دارید که به مدت 53 سال هنرپیشه بوده، 37 سال کارگردانی کرده، دو جایزه اسکار برای کارگردانی گرفته، دو اسکار دیگر برای بهترین فیلم دریافت کرده، جایزه ایروین تالبرگ را برده و در 78 سالگی بتواند خودش را در فیلمی از خودش چنان کارگردانی کند که بهتر از این نمی‌‌شود؟ هیچ‌کس.”

با اجازه آقای ایبرت من قصد دارم صفت دیگری را هم به این هنرمند بزرگ اضافه کنم و آن هم انرژی خارق‌العاده و سرزندگی مثال‌زدنی او در سن 80 سالگی است که در تمام نماهای فیلم Invictus مشهود است و به طور خاص در 40 دقیقه پایانی فیلم، یعنی از جائی‌که مسابقه نهایی راگبی بین تیم نیوزیلند و آفریقای جنوبی آغاز می‌شود و با پیروزی و قهرمانی آفریقای جنوبی به پایان می‌رسد، تبلور عینی پیدا می‌کند. هدایت و کارگردانی سکانس‌های مسابقه راگبی با آن همه افت و خیز و درگیری و خشونت به توان بالا و چالاکی زیای نیاز دارد و ایستوود با تکیه بر تجربه و سابقه حرفه‌ای‌اش به خوبی از پس انجام آن برآمده است.

مهمترین چیز در فیلم Invictus ایجاد ارتباطات درست است…

«شکست‌ناپذیر» از این نظر استثناست، فیلمی است درباره آشتی و بخشش، مفهومی متضاد با انتقام- که قدرتی اخلاقی به انسان عطا می‌کند. فیلم براساس کتاب جان کارلین با عنوان «دشمن را در بازی شریک کردن» ساخته شده است و در آفریقای جنوبی سال‌های میانی دهه نود میلادی می‌گذرد، زمانی که نلسون ماندلا به‌عنوان نخستین رئیس‌جمهور سیاه کشور انتخاب شد.

بسیاری از سفیدپوستان در فیلم احساس می‌کردند باید از خود انتقام بگیرند، اغلب آنها هنوز به نظامی وابسته بودند که هموطنان سیاه آنان را فقیر، ناامید و فاقد حقوق اولیه شهروندی نگه می‌داشت.

معدودی از هواداران سیاه رئیس‌جمهور ماندلا نیز در این برنامه شرکت کردند چون این کار را پس از دهه‌ها تحقیر و خشونت تحت رژیم آپارتاید وظیفه خود می‌‌دانستند.ماندلا شخصیتی باوقار، مهربان و با کمی شیطنت به تصویر کشیده شده است. او می‌داند که پایه‌گذاری مسابقه‌ای که بنای آن بر برد و باخت باشد می‌تواند آزمونی دشوار برای دموکراسی نوپا و شکننده کشورش باشد. صبح روز پیروزی، از روبه‌روی دکه روزنامه‌فروشی عبور می‌کرد چشمش به عناوین خبری افتاد که نوشته بود: «او می‌تواند انتخابات را ببرد اما آیا توان اداره کشور را دارد؟» محافظان او معتقدند که نشریه دشمن قصد تخریب او را دارد، اما او شانه‌ای بالا می‌اندازد و می‌گوید: «پرسش منصفانه‌ای است.»

پرسشی که در هر دموکراسی مطرح می‌شود. ایستوود و آنتونی پکام نویسنده فیلمنامه آنقدر با جزئیات قصه آمیخته شده‌اند که چندان مجالی به تحلیل تاریخی وقایع نمی‌دهند، با این همه «شکست‌ناپذیر» سرشار است از معانی که پشت تصویرها پنهان شده‌اند و نباید از دست داد. این فیلم یک قصه هیجان‌انگیز ورزشی است.
داستان الهام‌بخش غلبه بر پیش‌داوری است و فراتر از همه مطالعه جذاب رهبری سیاسی است.

اما بیشترین نبوغ هنرنمایی مورگان فریمن در به تصویر کشیدن ماندلا از آنجا ناشی می‌شود که وی اثبات می‌کند آرمانگرایی و تکثیر زیرکانه نمادها و احساسات نه‌تنها منافاتی با یکدیگر ندارند، بلکه مکمل همدیگر نیز هستند. ماندلا که بیست وهفت سال از عمر خود را در زندان به سر برد و کمی پس از آزادی به قدرت رسید، چهره‌ای فوق تصور است و در آفریقای جنوبی و سراسر جهان همچون پرستیده می‌شود. شهرت و آوازه بین‌المللی او گنج است و سرمایه‌ای است که او باید یاد بگیرد چگونه از آن استفاده کند. شخصیت اخلاقی او هم سلاحی سیاسی است.

سفیدپوستان او را تروریست می‌نامیدند، کسی که آمده بود تا ارزش‌ها و سنت‌های آنان را از میان بردارد. او دغدغه آن داشت که دست‌کم همپیمانانی (اگر نه دوست) بیابد. ماندلا رفتاری شبیه گاندی پیشه کرد و نپذیرفت که سفیدها را از کاخ ریاست‌جمهوری و حلقه‌های امنیتی بیرون کند.
ماندلا حتی رنگ لباس تیم را تغییر نداد، رنگ سبز و طلایی که یادآور پرچم تبعیض‌ نژادی بود و برای بسیاری این کار خیانت به سال‌ها مبارزه وی بود.

آفریقای جنوبی سال‌ها در عرصه ورزش جهانی، کشوری منفور بود و اکنون قصد داشت جام‌جهانی راگبی را میزبانی کند و ماندلا معتقد بود اگر قرار است کشور متحد و غرور ملی احیا شود باید قهرمانی را به دست آورد و بدین ترتیب بین فرانسوا پینار کاپیتان تیم (با بازی مک دیمون) و ماندلا رئیس‌جمهور اتحادی شکل می‌گیرد. دغدغه پینار برای به دست گرفتن کنترل تیم خود و متقاعد کردن آنان در پذیرش واقعیت‌های تازه اجتماعی در حقیقت ماکت کوچکی بود از طرح عظیم ماندلا.

پشت تصویر این سیاستمدار می‌توان نگاهی به شخصیت پیچیده و تا حدی سودایی مردی را دید که سال‌ها تنهایی حاصل از زندان طولانی را با خود به دوش می‌کشد و حتی برای خانواده خود هم ناشناس است.

شکست‌ناپذیر علاوه بر آنکه تحلیل درخشان یکی از خارق‌العاده‌ترین شخصیت‌های دوران ماست، فیلمی است با طراحی عالی. شخصیت‌های فرعی و نویسندگان در نگارش طرح و قصه‌های مکمل درون داستان اصلی بسیار موفق نشان داده‌اند. ایستوود که همواره کارگردانی اثرگذار بوده است در اینجا از دل قصه اصلی مجموعه‌ای از موضوع‌های کوچک و لحظه‌های جذاب را به تصویر می‌کشد؛ این فیلم را تا سال‌ها از یاد نخواهید برد.

منبع: جوان آنلاین

دیدگاه‌ها

2 تیر 1400 - 10:55
۱۰ فیلمی که هر کارشناس منابع انسانی باید تماشا کند – گروه مشاور مدیریت علی آزاد

[…] – Invictus (شکست‌ناپذیر): این فیلم نحوه ارتباط صحیح را به تصویر […]

دیدگاه شما